Chapter Six: Contentment
باب ششم در قناعت
Section 1 - Prologue: He did not know God and did not obey.
بخش ۱ - سر آغاز: خدا را ندانست و طاعت نکرد
Section 2 - Tale: A pilgrim gave me an ivory comb.
بخش ۲ - حکایت: مرا حاجیی شانه عاج داد
Section 3 - Tale: A greedy man appeared before the Khwarezm Shah.
بخش ۳ - حکایت: یکی پر طمع پیش خوارزمشاه
Section 4 - Tale: A fever struck one of the wise.
بخش ۴ - حکایت: یکی را تب آمد ز صاحبدلان
Section 5 - Tale on the Disgrace of Overeating: Do you know the surprise I brought from Basra?
بخش ۵ - حکایت در مذلت بسیار خوردن: چه آوردم از بصره دانی عجب
Section 6 - Tale: A Sufi was humiliated by his stomach and desires.
بخش ۶ - حکایت: شکم صوفیی را زبون کرد و فرج
Section 7 - Tale on the Honor of Contentment: Someone had a sugarcane on a tray.
بخش ۷ - حکایت در عزت قناعت: یکی نیشکر داشت بر طبقری
Section 8 - Tale: Among the wise and insightful men was one.
بخش ۸ - حکایت: یکی را ز مردان روشن ضمیر
Section 9 - Tale: A man had nothing but an onion as his food.
بخش ۹ - حکایت: یکی نانخورش جز پیازی نداشت
Section 10 - Tale: There was a cat in an old woman's house.
بخش ۱۰ - حکایت: یکی گربه در خانه زال بود
Section 11 - Tale of a Narrow-Minded Man and a Noble Woman: A child had just grown a tooth.
بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت: یکی طفل دندان برآورده بود
Section 12 - Tale: I heard of a righteous and kind-hearted man.
بخش ۱۲ - حکایت: شنیدم که صاحبدلی نیکمرد
Section 13 - Tale: A ruler of great splendor.
بخش ۱۳ - حکایت: یکی سلطنت ران صاحب شکوه
Section 14 - On Patience in Weakness with Hope for Improvement: Perfection lies in the soul of a noble man.
بخش ۱۴ - گفتار در صبر بر ناتوانی به امید بهی: کمال است در نفس مرد کریم
Section 15 - Tale on Ease After Hardship: I heard from the eloquent elders.
بخش ۱۵ - حکایت در معنی آسانی پس از دشواری: شنیدم ز پیران شیرین سخن