Section 13 - A Tale on Love’s Domination over Reason: Someone prepared an iron claw...

بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل: یکی پنجه آهنین راست کرد

One made a strong iron claw,

With it, he sought to challenge the lion’s might.

یکی پنجهٔ آهنین راست کرد

که با شیر زورآوری خواست کرد

When the lion pulled itself into the claw,

The strength within the claw was no longer seen.

چو شیرش به سرپنجه در خود کشید

دگر زور در پنجه در خود ندید

Someone said, 'Why do you rest like a woman?'

Strike with the iron claw, don't rest.

یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟

به سرپنجه آهنینش بزن

I heard the poor man speak beneath,

‘One cannot challenge the lion with such a claw.'

شنیدم که مسکین در آن زیر گفت

نشاید بدین پنجه با شیر گفت

When love conquers the wise mind,

It is like the iron claw against the lion’s might.

چو بر عقل دانا شود عشق چیر

همان پنجه آهنین است و شیر

In the lion’s claw, the hero of Eugenius,

What use is the iron claw to you?

تو در پنجه شیر مرد اوژنی

چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟

When love arises, no longer speak of reason,

For the ball is captive in the hand of the club.

چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی

که در دست چوگان اسیر است گوی