Section 17 - The Story of the Dervish and the Fox: He saw a fox without hands and feet.

بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه: یکی روبهی دید بی دست و پای

In the name of the Lord of both wisdom and mind

To nothing sublimer can thought way find

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

He saw a fox without hands and feet

And was astonished by God's grace and creation.

یکی روبهی دید بی دست و پای

فروماند در لطف و صنع خدای

How does it live?

Without these hands and feet, where does it eat from?

که چون زندگانی به سر می‌برد؟

بدین دست و پای از کجا می‌خورد؟

While the distraught dervish was in this thought

A lion appeared with a jackal in its claws.

در این بود درویش شوریده‌رنگ

که شیری درآمد شغالی به چنگ

The lion ate the unfortunate jackal

Leaving what the fox ate its fill of from it.

شغال نگون‌بخت را شیر خورد

بماند آنچه روباه از آن سیر خورد

The next day, it happened again

That the Provider gave him his daily sustenance.

دگر روز باز اتفاق اوفتاد

که روزی‌رسان قوت روزش بداد

Certainly, this made the man see clearly

And he went and relied on the Creator.

یقین، مرد را دیده بیننده کرد

شد و تکیه بر آفریننده کرد

That from now on I will sit in a corner like an ant

For elephants do not forcibly take sustenance that is not theirs.

کز این پس به کنجی نشینم چو مور

که روزی نخوردند پیلان به زور

He tucked his chin into his collar for some time

That the Giver would send sustenance from the unseen.

زنخدان فرو برد چندی به جیب

که بخشنده روزی فرستد ز غیب

Neither stranger nor friend cared for him

Until only his tendons, bones, and skin remained like a harp.

نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست

چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست

When his patience ran out due to weakness and loss of consciousness

He heard a voice from the wall of his prayer niche:

چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش

ز دیوار محرابش آمد به گوش

Go and be a hunting lion, O deceitful one

Do not throw yourself down like a lame fox.

برو شیر درنده باش، ای دغل

مینداز خود را چو روباه شل

Strive in such a way that something remains from you like the lion

Why be like a fox, feeding on leftovers?

چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر

چه باشی چو روبه، به وامانده سیر؟

When the one who has a thick neck like a lion

If he falls like a fox, a dog is better than him.

چو شیر آن که را گردنی فربه است

گر افتد چو روبه، سگ از وی به است

Seize and share with others

Do not rely on the leftovers of others.

به چنگ آر و با دیگران نوش کن

نه بر فضلهٔ دیگران گوش کن

Eat as much as you can with your own strength

For your effort will be in your own balance.

بخور تا توانی به بازوی خویش

که سعیت بود در ترازوی خویش

Like men, endure hardship and bring comfort

An effeminate man eats the labor of others.

چو مردان ببر رنج و راحت رسان

مخنث خورد دسترنج کسان

O young man, take the hand of the old dervish

Do not throw yourself down so that I take your hand.

بگیر ای جوان دست درویش پیر

نه خود را بیفکن که دستم بگیر

God has mercy on that servant

From whose existence people are in comfort.

خدا را بر آن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

Generosity is shown by the head that has a brain in it

For the base are without brain and skin (without substance).

کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست

که دون‌همتانند بی مغز و پوست

Someone sees good in both worlds

Who does good to God's creation.

کسی نیک بیند به هر دو سرای

که نیکی رساند به خلق خدای