Section 26 - The story of Qazal Arslan with the scholar: Qazal Arslan had a strong fortress

بخش ۲۶ - حکایت قزل ارسلان با دانشمند: قزل ارسلان قلعه‌ای سخت داشت

Qizil Arslan had a strong fortress

That rose its neck to the Alvand mountain

قزل ارسلان قلعه‌ای سخت داشت

که گردن به الوند بر می‌فراشت

Neither concern for anyone nor need for anything

Its path was winding like the curls of brides

نه اندیشه از کس نه حاجت به هیچ

چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ

It was so rare in the garden

Like an egg on a lapis lazuli platter

چنان نادر افتاده در روضه‌ای

که بر لاجوردی طبق بیضه‌ای

I heard that a blessed man

Came to the king from a distant land

شنیدم که مردی مبارک حضور

به نزدیک شاه آمد از راه دور

A knower of truths, world-wise

A skillful man, traveled the horizons

حقایق شناسی، جهاندیده‌ای

هنرمندی، آفاق گردیده‌ای

A great, eloquent, and skilled man

A wise man, a well-spoken sage

بزرگی، زبان آوری کاردان

حکیمی، سخنگوی بسیاردان

Qizil said: As much as you have traveled

Have you seen such a strong place?

قزل گفت چندین که گردیده‌ای

چنین جای محکم دگر دیده‌ای؟

He laughed: This fortress is pleasant

But I do not consider it strong

بخندید کاین قلعه‌ای خرم است

ولیکن نپندارمش محکم است

Did not the proud men have it before you?

Were they not there for a while and left?

نه پیش از تو گردن کشان داشتند

دمی چند بودند و بگذاشتند؟

Will not other kings take it after you?

Will they not eat from your tree of hope?

نه بعد از تو شاهان دیگر برند

درخت امید تو را بر خورند؟

Remember the era of your father's kingdom

Free your heart from the bonds of thoughts

ز دوران ملک پدر یاد کن

دل از بند اندیشه آزاد کن

The fate placed him in a corner

That he had no control over even a penny

چنان روزگارش به کنجی نشاند

که بر یک پشیزش تصرف نماند

When he lost hope from everything and everyone

His hope remained only in God's grace

چو نومید ماند از همه چیز و کس

امیدش به فضل خدا ماند و بس

To a wise man, the world is insignificant

For each period is someone else's place

بر مرد هشیار دنیا خس است

که هر مدتی جای دیگر کس است

A madman in Persia said to Khosrow

O inheritor of Jam's kingdom

چنین گفت شوریده‌ای در عجم

به کسری که ای وارث ملک جم

If the kingdom and fortune remained with Jam

When would you have gained the crown and throne?

اگر ملک بر جم بماندی و بخت

تو را کی میسر شدی تاج و تخت؟

If you acquire Qarun's treasure

Only what you give will remain, the rest you will lose

اگر گنج قارون به دست آوری

نماند مگر آنچه بخشی، بری