Section 3 - A Story on Men's Humility: A wise and pure young man.

بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت: جوانی خردمند پاکیزه بوم

In the name of the Lord of both wisdom and mind

To nothing sublimer can thought way find

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

A wise young man of pure lineage

Came from the sea to the port of Rome

جوانی خردمندِ پاکیزه بوم

ز دریا بر آمد به در بندِ روم

They saw virtue, poverty, and discernment in him

They placed his belongings in a revered spot

در او فضل دیدند و فقر و تمیز

نهادند رختش به جایی عزیز

One day, the leader of the pious said to the man

To scatter the mosque's dust and sweep it

سرِ صالحان گفت روزی به مرد

که خاشاک مسجد بیفشان و گرد

As soon as the wayfarer heard these words

He went out and was never seen there again

همان کاین سخن مرد رهرو شنید

برون رفت و بازش کس آنجا ندید

His companions and the elder concluded

That the poor man had no care for service

بر آن حمل کردند یاران و پیر

که پروای خدمت نبودش فقیر

The next day, the servant accosted him on the road

Saying, you did poorly with your vain decision

دگر روز خادم گرفتش به راه

که ناخوب کردی به رأیِ تباه

Did you not know, O vain child

That men achieve heights through service?

ندانستی ای کودکِ خودپسند

که مردان ز خدمت به جایی رسند

He began to weep sincerely and sorrowfully

Saying, O soul-nurturing, delightful friend

گرستن گرفت از سر صدق و سوز

که ای یار جان‌پرورِ دلفروز

I saw neither dust nor dirt in that place

I was the one unclean in that holy place

نه گَرد اندر آن بُقعه دیدم نه خاک

من آلوده بودم در آن جای پاک

So I inevitably stepped back

To keep the mosque pure from dirt and rubbish

گرفتم قدم لاجرم باز پس

که پاکیزه به مسجد از خاک و خس

This is the way for the dervish

To always humble himself

طریقت جز این نیست درویش را

که افکنده دارد تنِ خویش را

If you seek elevation, choose humility

For that rooftop has no ladder but this

بلندیت باید تواضع گزین

که آن بام را نیست سُلَّم جز این