Section 9 - The story of Atabak Tekleh: There are tales from the past of kings

بخش ۹ - حکایت اتابک تکله: در اخبار شاهان پیشینه هست

In the chronicles of ancient kings it is said

That when Takla sat on the throne of Zangi

در اخبار شاهان پیشینه هست

که چون تکله بر تخت زنگی نشست

In his time, no one harmed anyone

If only this was his sole achievement, it was enough

به دورانش از کس نیازرد کس

سبق برد اگر خود همین بود و بس

One day he said to a wise man

My life passed without achieving anything

چنین گفت یک ره به صاحبدلی

که عمرم به سر رفت بی حاصلی

I wish to retire to a corner for worship

To make the most of these few remaining days

بخواهم به کنج عبادت نشست

که دریابم این پنج روزی که هست

As power, kingdom, and throne pass away

Only the humble take wealth from the world

چو می‌بگذرد جاه و ملک و سریر

نبرد از جهان دولت الا فقیر

When the enlightened sage heard this

He rebuked him sharply, 'O Takla, enough!'

چو بشنید دانای روشن نفس

به تندی برآشفت کای تکله بس!

The way is nothing but the service of people

Not in rosaries, prayer rugs, and robes

طریقت به جز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

You remain on your royal throne

And have the pure morals of a dervish

تو بر تخت سلطانی خویش باش

به اخلاق پاکیزه درویش باش

Remain sincere and devoted

Keep your tongue from pretension and claims

به صدق و ارادت میان بسته‌دار

ز طامات و دعوی زبان بسته دار

One must walk the path, not just speak of it

For talk without action is meaningless

قدم باید اندر طریقت نه دم

که اصلی ندارد دم بی‌قدم

The great ones who had the essence of purity

Wore such a cloak under their garment

بزرگان که نقد صفا داشتند

چنین خرقه زیر قبا داشتند