Hekayat 25: On Sufism

حکایت شماره ۲۵: یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت تصوف؛

They asked one of the sheikhs of Syria about the truth of Sufism;

یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقتِ تصوّف؛

He said: Before this, there was a group in the world who were outwardly scattered but inwardly united; now there is a group who are outwardly united but inwardly scattered.

گفت: پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند به‌صورت پریشان و به‌معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به‌صورت جمع و به‌معنی پریشان.

When your heart goes to a different place every hour,

Even in solitude, you will not see purity.

چو هر ساعت از تو به جایی رود دل

به تنهایی اندر، صفایی نبینی

And if you have status and wealth, and farming and trade,

When the heart is with God, that is true seclusion.

ورت جاه و مال است و زَرع و تجارت

چو دل با خدای است، خلوت‌نشینی