Hekayat 30: An elder's ailment
حکایت شماره ۳۰: یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و ...
One of the great men experienced a troublesome gas twisting in his stomach and could not hold it back, and it involuntarily came out of him. He said, “O friends! I had no control over what I did, and no sin is recorded against me, and relief came to my being. You too, out of generosity, excuse me.”
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقتِ ضبطِ آن نداشت و بی اختیار از او صادر شد. گفت ای دوستان! مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بَزَهی بر من ننوشتند و راحتی به وجودِ من رسید. شما هم به کَرَم معذور دارید.
The stomach is a prison for gas, O wise one
No wise person keeps gas confined
شکم زندانِ باد است ای خردمند
ندارد هیچ عاقل باد در بند
When gas twists in the stomach, release it
For gas in the stomach is a burden on the heart
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل
که باد اندر شکم بار است بر دل
A sour-faced, disagreeable companion
When he wants to leave, do not hold him back
حریفِ ترشرویِ ناسازگار
چو خواهد شدن دست پیشش مدار