Hekayat 40: Deceptive Libertines
حکایت شماره ۴۰: طایفه رندان به خلاف درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند.
A group of rogues, contrary to the ways of dervishes, came and spoke harsh words, struck, and caused distress.
طایفهٔ رندان به خلافِ درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند.
The complainant brought his impatience to the spiritual elder and described what had happened.
شکایت از بیطاقتی پیشِ پیرِ طریقت برد که چنین حالی رفت.
He said: O child! The robe of the dervish is the garment of contentment; whoever cannot bear misfortune in this attire is a pretender, and the robe is forbidden to him.
گفت: ای فرزند! خرقهٔ درویشان جامهٔ رضاست، هر که در این کسوت تحمّلِ بیمرادی نکند مدّعی است و خرقه بر او حرام.
The vast sea is not troubled by a stone
The mystic who is hurt is still shallow like a stream
دریایِ فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز
If harm befalls you, endure it
For through forgiveness, you are cleansed of sin
گر گزندت رسد، تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
O brother, since you will become dust
Become humble as dust before you turn to dust
ای برادر چو خاک خواهی شد
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی