Hekayat 42: A Strongman Seen

حکایت شماره ۴۲: یکی از صاحبدلان، زورآزمایی را دید به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته.

One of the wise men saw a wrestler, enraged, with foam on his lips.

یکی از صاحبدلان، زورآزمایی را دید به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته.

He asked: What is this state?

گفت: این را چه حالت است؟

They replied: So-and-so insulted him.

گفتند: فلان دشنام دادش.

He said: This lowly one can lift a thousand pounds of stone but cannot bear a word.

گفت: این فرومایه هزار من سنگ برمی‌دارد و طاقتِ سخنی نمی‌آرد.

Put aside the boasting of heroism and claims of manliness

The one weak in spirit, whether man or woman, has no true manliness

لافِ سرپنجگی و دعویِ مَردی بگذار

عاجزِ نفسِ فرومایه چه مَردی چه زنی

If you can manage, make your words sweet

Manliness is not about striking with a fist, but about speaking kindly

گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن

مَردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

If the forehead of the elephant is scratched

It is not manly for one to lack humanity

اگر خود بر‌دَرَد پیشانیِ پیل

نه مَرد است آن که در وی مَردمی نیست

The children of Adam are made of clay

If there is no clay, there is no humanity

بنی‌آدم سرشت از خاک دارد

اگر خاکی نباشد، آدمی نیست