Hekayat No. 8: A grocer had some dirhams accumulated from the Sufis in Wasit.

حکایت شماره ۸: بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط.

A grocer had some money owed to him by Sufis in Wasit.

بقّالی را دِرَمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط.

Every day he demanded payment and spoke harshly.

هر روز مُطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی.

The companions were weary of his harshness and had no choice but to endure it.

اصحاب از تَعَنُّتِ وی خسته‌خاطر همی‌بودند و از تحمّل چاره نبود.

A man of wisdom among them said: 'It is easier to promise food to oneself than to promise dirhams to a grocer.'

صاحب‌دلی در آن میان گفت: نفْسْ را وعده دادن به طعام آسان‌تر است که بقّال را به دِرَم.

Abandoning the beneficence of the master is preferable

To enduring the cruelty of the doorkeepers

ترکِ احسانِ خواجه اولی‌ٰتر

کاحتمالِ جفایِ بَوّابان

To die desiring meat is better

Than the ugly demands of butchers

به تمنّای گوشت، مردن بِهْ

که تقاضایِ زشتِ قصّابان