Fereydun

فریدون

Section 1: When Fereydun became triumphant over the world

بخش ۱: فریدون چو شد بر جهان کامگار

Section 2: When his years extended like a five-fingered hand

بخش ۲: ز سالش چو یک پنجه اندر کشید

Section 3: He summoned the king's envoy

بخش ۳: فرستاده شاه را پیش خواند

Section 4: All three of them went home swiftly like the wind

بخش ۴: سوی خانه رفتند هر سه چوباد

Section 5: When he brought out what was hidden

بخش ۵: نهفته چو بیرون کشید از نهان

Section 6: A long time passed in this

بخش ۶: برآمد برین روزگار دراز

Section 7: When Salm's envoy returned

بخش ۷: فرستاده سلم چون گشت باز

Section 8: The king of the land wrote a letter

بخش ۸: یکی نامه بنوشت شاه زمین

Section 9: When he came close to them

بخش ۹: چو تنگ اندر آمد به نزدیکشان

Section 10: When he lifted the curtain from before the sun

بخش ۱۰: چو برداشت پرده ز پیش آفتاب

Section 11: Fereydun set his eyes on the path

بخش ۱۱: فریدون نهاده دو دیده به راه

Section 12: This too passed for a while

بخش ۱۲: برآمد برین نیز یک چندگاه

Section 13: This news reached Salm and Tur

بخش ۱۳: به سلم و به تور آمد این آگهی

Section 14: When the army drew near to Iran

بخش ۱۴: سپه چون به نزدیک ایران کشید

Section 15: At that time when the bright world darkened

بخش ۱۵: بدان گه که روشن جهان تیره گشت

Section 16: When dawn broke from the dark night

بخش ۱۶: سپیده چو از تیره شب بردمید

Section 17: When half of the shining day had passed

بخش ۱۷: چو از روز رخشنده نیمی برفت

Section 18: He wrote a letter to King Fereydun

بخش ۱۸: به شاه آفریدون یکی نامه کرد

Section 19: News of this battlefield reached Salm

بخش ۱۹: به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه

Section 20: The head of the grudge holder was emptied of grudge

بخش ۲۰: تهی شد ز کینه سر کینه دار