Section 11: When he woke up from sleep with the magi
بخش ۱۱: چو برخاست از خواب با موبدان
When he awoke from sleep with the priests
He held a council with the wise men
چو برخاست از خواب با موبدان
یکی انجمن کرد با بخردان
He opened the discussion to the astrologer
To see what the outcome would be
گشاد آن سخن بر ستاره شمر
که فرجام این بر چه باشد گذر
Two essences like water and fire together
Mixed together from the root of oppression
دو گوهر چو آب و چو آتش به هم
برآمیخته باشد از بن ستم
Surely there will be a battle on the appointed day
Between Fereydun and Zahhak
همانا که باشد به روز شمار
فریدون و ضحاک را کارزار
Seek from the stars and give an answer
Let all actions and deeds be auspicious
از اختر بجوئید و پاسخ دهید
همه کار و کردار فرخ نهید
The astrologers for many days
Continued to seek the secret from the sky
ستارهشناسان به روز دراز
همی ز آسمان بازجستند راز
They saw and came forward with laughter
Saying that two enemies came by their fortune
بدیدند و با خنده پیش آمدند
که دو دشمن از بخت خویش آمدند
The astrologer said to Sam Nariman
Saying, 'O hero with the golden belt
به سام نریمان ستاره شمر
چنین گفت کای گرد زرین کمر
I bring you good news from Mehrab's daughter and Zal
That both will be together in happiness
ترا مژده از دخت مهراب و زال
که باشند هر دو به شادی همال
From these two skilled ones, a fierce elephant will come
Who will gird himself with manliness
ازین دو هنرمند پیلی ژیان
بیاید ببندد به مردی میان
He will bring the world under his feet with a sword
He will place the king's throne on the clouds
جهان زیرپای اندر آرد به تیغ
نهد تخت شاه از بر پشت میغ
He will remove the wicked from the earth
There will be no pits left on the earth
ببرد پی بدسگالان ز خاک
به روی زمین بر نماند مغاک
Neither Sagzar nor Mazandaran will remain
He will wash the land with his heavy mace
نه سگسار ماند نه مازندران
زمین را بشوید به گرز گران
He will bring the sufferer's head to sleep
He will close the path of war and harm
به خواب اندرد آرد سر دردمند
ببندد در جنگ و راه گزند
The Iranians will have hope in him
From him, the hero will have glory and promise
بدو باشد ایرانیان را امید
ازو پهلوان را خرام و نوید
For the fortress that defends in battle
He will crush the face of the fighting leopard
پی بارهای کو چماند به جنگ
بمالد برو روی جنگی پلنگ
Blessed is the kingdom that during his time
The era will take his name in kingship
خنک پادشاهی که هنگام او
زمانه به شاهی برد نام او
When he heard the astrologer's words
He laughed and accepted their gratitude
چو بشنید گفتار اخترشناس
بخندید و پذرفت ازیشان سپاس
He gave them endless gold and silver
When peace came during the time of fear
ببخشیدشان بیکران زر و سیم
چو آرامش آمد به هنگام بیم
He summoned Zal's messenger
And spoke to him in every manner
فرستادهٔ زال را پیش خواند
زهر گونه با او سخنها براند
He told him to speak kindly to him
That this desire had no basis
بگفتش که با او به خوبی بگوی
که این آرزو را نبد هیچ روی
But since this was the original agreement
It is not right to seek excuses unjustly
ولیکن چو پیمان چنین بد نخست
بهانه نشاید به بیداد جست
At dawn, I will leave this battlefield
And march my army to the city of Iran
من اینک به شبگیر ازین رزمگاه
سوی شهر ایران گذارم سپاه
He gave the messenger several dirhams
And told him not to make any reckless moves
فرستاده را داد چندی درم
بدو گفت خیره مزن هیچ دم
He dismissed him and stood his ground
The army and the commander were pleased with that
گسی کردش و خود به راه ایستاد
سپاه و سپهبد از آن کار شاد
They captured a thousand wolves
And dragged them on foot in misery
ببستند از آن گرگساران هزار
پیاده به زاری کشیدند خوار
When two-thirds of the dark night had passed
The riders' roar rose from the plain
دو بهره چو از تیره شب درگذشت
خروش سواران برآمد ز دشت
The drum's lament with the horn's cry
Rose from the curtain's hall
همان نالهٔ کوس با کره نای
برآمد ز دهلیز پردهسرای
The commander led the army towards the city of Iran
He brought the army to the brave ones
سپهبد سوی شهر ایران کشید
سپه را به نزد دلیران کشید
The messenger came running to Zal
With victorious fortune and good omen
فرستاده آمد دوان سوی زال
ابا بخت پیروز و فرخنده فال
Zal praised the Creator
For the blessings of the passage of time
گرفت آفرین زال بر کردگار
بران بخشش گردش روزگار
He gave dirhams and dinars to the poor
He became kind to his people
درم داد و دینار درویش را
نوازنده شد مردم خویش را
Section 11: When he woke up from sleep with the magi
Book: Shahnameh
Author: Abu'l-Qâsem Ferdowsi Tusi