Section 24: Mehrab struck the horn and tied the drum
بخش ۲۴: بزد نای مهراب و بربست کوس
Mihrab blew the horn and struck the drum,
Arrayed his army as colorful as a rooster’s eye.
بزد نای مهراب و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
With mighty elephants and joyous musicians,
The earth turned to paradise from end to end.
ابا ژندهپیلان و رامشگران
زمین شد بهشت از کران تا کران
From the many silken banners of varied hues,
Be they red, white, yellow, or purple.
ز بس گونه گون پرنیانی درفش
چه سرخ و سپید و چه زرد و بنفش
What melodies of flute and harp resounded,
Mixed with the blaring of horns and ringing of bells.
چه آوای نای و چه آوای چنگ
خروشیدن بوق و آوای زنگ
You’d think it was the world’s end day,
Or a resurrection if this is joy.
تو گفتی مگر روز انجامش است
یکی رستخیز است گر رامش است
In this manner, they went toward Sam,
Dismounted his horse and took steps forward.
همی رفت ازین گونه تا پیش سام
فرود آمد از اسپ و بگذارد گام
The world’s hero embraced him tightly,
And asked about the course of his days.
گرفتش جهان پهلوان در کنار
بپرسیدش از گردش روزگار
The king of Kabul praised him greatly,
And likewise praised Sam and Zal, the noble.
شه کابلستان گرفت آفرین
چه بر سام و بر زال زر همچنین
He mounted his swift steed once again,
Like a new moon rising above the mountains.
نشست از بر بارهٔ تیزرو
چو از کوه سر برکشد ماه نو
A golden crown adorned with gems,
Was placed upon Zal’s noble head.
یکی تاج زرین نگارش گهر
نهاد از بر تارک زال زر
They reached Kabul, smiling and joyful,
And reminisced about old stories.
به کابل رسیدند خندان و شاد
سخنهای دیرینه کردند یاد
The entire city echoed with Indian drums,
And the lamenting sounds of harp, lyre, and flute.
همه شهر ز آوای هندی درای
ز نالیدن بربط و چنگ و نای
You’d think the beasts and birds were entertainers,
And the era was dressed in a new splendor.
تو گفتی دد و دام رامشگرست
زمانه به آرایشی دیگرست
The manes and tails of horses, from end to end,
Were scented with musk and saffron.
بش و یال اسپان کران تا کران
بر اندوده پر مشک و پر زعفران
Sindokht came out with her servants,
Three hundred maids with girded waists followed her.
برون رفت سیندخت با بندگان
میان بسته سیصد پرستندگان
Each carried a golden goblet,
Filled with musk and gems in their hands.
مر آن هر یکی را یکی جام زر
به دست اندرون پر ز مشک و گهر
They all praised Sam with admiration,
And scattered gems from their goblets.
همه سام را آفرین خواندند
پس از جام گوهر برافشاندند
At that feast, everyone who arrived,
Left fully satisfied and in abundance.
بدان جشن هر کس که آمد فراز
شد از خواسته یک به یک بینیاز
Sam laughed and spoke to Sindokht,
For how long will you hide Rudabeh?
بخندید و سیندخت را سام گفت
که رودابه را چند خواهی نهفت
Sindokht replied, 'Where is my gift?'
If you wish to behold your radiant sun.
بدو گفت سیندخت هدیه کجاست
اگر دیدن آفتابت هواست
Sam replied to Sindokht with these words,
Ask from me whatever your heart desires.
چنین داد پاسخ به سیندخت سام
که ازمن بخواه آنچه آیدت کام
They went to the gilded house,
Where springtime joy always blossomed.
برفتند تا خانهٔ زرنگار
کجا اندرو بود خرم بهار
Sam gazed upon that moon-like face
And stood in awe, marveling at her grace
نگه کرد سام اندران ماه روی
یکایک شگفتی بماند اندروی
He knew not how to praise her fair
Nor how to look upon her, standing there
ندانست کش چون ستاید همی
برو چشم را چون گشاید همی
He summoned Mehrab to step ahead
A bond was made in custom and creed instead
بفرمود تا رفت مهراب پیش
ببستند عقدی برآیین و کیش
Together they were seated on a joyful throne
With rubies and emeralds around them shown
به یک تختشان شاد بنشاندند
عقیق و زبرجد برافشاندند
The moon-like head adorned with a crown of fame
The king’s head with a jeweled diadem aflame
سر ماه با افسر نام دار
سر شاه با تاج گوهرنگار
Then brought forth the ledger of wealth untold
A list of treasures, richly enrolled
بیاورد پس دفتر خواسته
یکی نسخت گنج آراسته
He read from the treasures, all they contained
So vast, their hearing left ears strained
برو خواند از گنجها هر چه بود
که گوش آن نیارست گفتی شنود
From there they went to the place of stay
And for a week, with wine, they spent the day
برفتند از آنجا به جای نشست
ببودند یک هفته با می به دست
From the hall, they returned to the garden’s face
And for three weeks, celebrated with grace
وز ایوان سوی باغ رفتند باز
سه هفته به شادی گرفتند ساز
The nobles of the land with clasped hands
Led them to the lofty palace that stands
بزرگان کشورش با دست بند
کشیدند بر پیش کاخ بلند
The moon-headed Sam of Nariman set forth
To Sistan, with haste, he moved north
سر ماه سام نریمان برفت
سوی سیستان روی بنهاد تفت
With Zal, his army, elephants, and drums of course
Time kissed his stirrup, bowing in remorse
ابا زال و با لشکر و پیل و کوس
زمانه رکاب ورا داد بوس
A palanquin and canopy grand were made
A cradle for the moon, where she was laid
عماری و بالای و هودج بساخت
یکی مهد تا ماه را در نشاخت
Sindokht, Mehrab, and their kin with pride
Set out for Sistan, with hearts open wide
چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش
سوی سیستان روی کردند پیش
They went with joyous hearts and cheerful air
Their lips full of praises, their deeds so fair
برفتند شادان دل و خوش منش
پر از آفرین لب ز نیکی کنش
They arrived victorious by noon’s bright ray
So joyous and radiant, lighting the day
رسیدند پیروز تا نیمروز
چنان شاد و خندان و گیتی فروز
Then Sam prepared a grand feast that hour
For three days, the revels held sway with power
یکی بزم سام آنگهی ساز کرد
سه روز اندران بزم بگماز کرد
Afterward, Sindokht remained there still
While her army returned to Kabul by will
پس آنگاه سیندخت آنجا بماند
خود و لشکرش سوی کابل براند
The kingship was then entrusted to Zal
He led the troops out with an auspicious call
سپرد آن زمان پادشاهی به زال
برون برد لشکر به فرخنده فال
Toward Gorgsaran and Bakhtar, he advanced
Raising the blessed banner high, it danced
سوی گرگساران شد و باختر
درفش خجسته برافراخت سر
He declared, ‘This kingship rightly is mine
Their hearts and eyes do not align
شوم گفت کان پادشاهی مراست
دل و دیده با ما ندارند راست
Manuchehr’s decree gave me this domain
He entrusted me to rule, its worth maintain
منوچهر منشور آن شهر بر
مرا داد و گفتا همی دار و خوار
I fear rebellion from men of ill breed
Especially the warriors of Mazandaran, indeed
بترسم ز آشوب بد گوهران
به ویژه ز گردان مازنداران
Sam departed swiftly, and Zal took his seat
Wine flowed, and the assembly turned elite
بشد سام یکزخم و بنشست زال
می و مجلس آراست و بفراخت یال
Section 24: Mehrab struck the horn and tied the drum
Book: Shahnameh
Author: Abu'l-Qâsem Ferdowsi Tusi