Section 3 - Discussion on the Creation of the World: From the beginning, you must know correctly
بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم: از آغاز باید که دانی درست
From the beginning, you must know well
The essence of the elements from the outset
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
For God created things from nothingness
To bring forth might and capability
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
The essence of the elements is these four
Brought forth without toil or the passage of time
سرِ مایهٔ گوهران این چهار
بر آورده بیرنج و بیروزگار
One, a radiant fire ascending high
Amidst water and air, above the darkened earth
یکی آتشی بر شده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
When fire first moved into motion
Its heat then gave rise to dryness
نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
Then from stillness came forth coldness
And from coldness, once more, wetness grew
و زان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
When these four elements found their place
They formed the transient abode
چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
Elements intertwined and formed together
Each raising its head in unique ways
گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هر گونه گردن برافراخته
This swift-moving dome emerged
Revealing new wonders continuously
پدید آمد این گنبد تیز رو
شگفتی نمایندهٔ نو به نو
Twelve and seven skies became rulers
Each taking its rightful place
ابر ده و دو هفت شد کدخدای
گرفتند هر یک سزاوار جای
In giving and granting, they appeared
The Wise granted as befitting
در بخشش و دادن آمد پدید
ببخشید دانا چنان چون سزید
The heavens were bound together
And moved as the task became united
فلکها یک اندر دگر بسته شد
بجنبید چون کار پیوسته شد
Like the sea, the mountains, the plains, and meadows
The earth became like a shining lamp
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ
The mountains rose, and waters gushed forth
And plants reached upward in growth
ببالید کوه آبها بر دمید
سر رستنی سوی بالا کشید
The earth's height was not its place
It was a dark and blackened center
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
Stars displayed their wonders upon it
Adding brightness to the earth within
ستاره بر او بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنایی فزود
Fire rose upward, water descended
The sun circled around the earth
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب
Plants grew along with various trees
Their heads bowed below by fate
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
It flourishes, having no other power
It moves not as do connected beings
ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پیوندگان هر سویی
And after that, moving beings appeared
Bringing all plants under their dominion
و زان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید
Seeking food, sleep, and rest
And desiring life from it
خور و خواب و آرام جوید همی
و زان زندگی کام جوید همی
Neither speaking tongue nor seeking wisdom
Their bodies were nurtured by soil and chaff
نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
Knowing neither the good nor the end of the deed
They do not seek servitude to the Creator
نداند بد و نیک فرجام کار
نخواهد از او بندگی کردگار
For the wise is powerful and just
Thus, He hid no skill
چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
Such is the end of the world's affairs
No one knows its apparent or hidden secrets
چنین است فرجام کار جهان
نداند کسی آشکار و نهان
Section 3 - Discussion on the Creation of the World: From the beginning, you must know correctly
Book: Shahnameh
Author: Abu'l-Qâsem Ferdowsi Tusi