Section 5: Zahhak did not get tired of that search

بخش ۵: نشد سیر ضحاک از آن جست جوی

Zahhak was not satisfied with that search

The world was filled with talk of the cow

نشد سیر ضحاک از آن جست جوی

شد از گاو گیتی پر از گفت‌گوی

The running mother came towards the meadow

She said to the cautious man

دوان مادر آمد سوی مرغزار

چنین گفت با مرد زنهاردار

A divine thought has come to my heart

It has risen from the path of wisdom

که اندیشه‌ای در دلم ایزدی

فراز آمدست از ره بخردی

One must act for there is no other solution

For my child and my sweet soul are one

همی کرد باید کزین چاره نیست

که فرزند و شیرین روانم یکیست

I will take him from the land of sorcery

Until I reach the border of India

ببرم پی از خاک جادوستان

شوم تا سر مرز هندوستان

I will disappear from among the crowd

I will take the beautiful face to the Alborz mountain

شوم ناپدید از میان گروه

برم خوب رخ را به البرز کوه

She brought her child like a swift runner

Like birds to that high mountain peak

بیاورد فرزند را چون نوند

چو مرغان بران تیغ کوه بلند

There was a religious man on that mountain

Who was free from worldly sorrows

یکی مرد دینی بران کوه بود

که از کار گیتی بی‌اندوه بود

Franak said to him, 'O pure-hearted

I am a mourner from the land of Iran

فرانک بدو گفت کای پاک دین

منم سوگواری ز ایران زمین

Know that this precious child of mine

Will one day be the leader of the gathering

بدان کاین گرانمایه فرزند من

همی بود خواهد سرانجمن

You must be his guardian

Like a father trembling for his life

ترا بود باید نگهبان او

پدروار لرزنده بر جان او

The good man accepted her child

Never bringing him cold wind

پذیرفت فرزند او نیک مرد

نیاورد هرگز بدو باد سرد

The news reached the ill-fated Zahhak

About that precious cow and meadow

خبر شد به ضحاک بدروزگار

از آن گاو برمایه و مرغزار

He came with vengeance like a drunken elephant

And brought down that precious cow

بیامد ازان کینه چون پیل مست

مران گاو برمایه را کرد پست

Everything he saw there, the livestock

He killed and cleared the place of them

همه هر چه دید اندرو چارپای

بیفگند و زیشان بپرداخت جای

Quickly he rushed to Fereydun's house

He searched thoroughly but found no one

سبک سوی خان فریدون شتافت

فراوان پژوهید و کس را نیافت

He set fire to his hall

And brought down the tall palace

به ایوان او آتش اندر فگند

ز پای اندر آورد کاخ بلند