Section 7: When Salm's envoy returned
بخش ۷: فرستاده سلم چون گشت باز
When Salm's messenger returned
The king sat and revealed the secret
فرستادهٔ سلم چون گشت باز
شهنشاه بنشست و بگشاد راز
He summoned the noble world-seeker
He recounted all the words to him
گرامی جهانجوی را پیش خواند
همه گفتها پیش او بازراند
He said to him, those two warrior sons
Have turned their faces towards us from the west
ورا گفت کان دو پسر جنگجوی
ز خاور سوی ما نهادند روی
Their fate by the stars is such
That they delight in evil deeds
از اختر چنین استشان بهره خود
که باشند شادان به کردار بد
Furthermore, two lands are their sustenance
That harshness has grown in those lands
دگر آنکه دو کشور آبشخورست
که آن بومها را درشتی برست
Your brother was such a brother
Where he was your crown upon your head
برادرت چندان برادر بود
کجا مر ترا بر سر افسر بود
When your colorful face withered
He will no longer turn around your bedside
چو پژمرده شد روی رنگین تو
نگردد دگر گرد بالین تو
If you bring love before the sword
Your head will become troubled from judgment
تو گر پیش شمشیر مهرآوری
سرت گردد آشفته از داوری
My two sons, who from both shoulders of the world
Have thus opened their tongues against me
دو فرزند من کز دو دوش جهان
برینسان گشادند بر من زبان
If you are determined, twist the work
Open the treasure and pack up
گرت سر بکارست بپسیچ کار
در گنج بگشای و بربند بار
If you reach for the cup in the morning
Or else, O son, they will eat you for dinner
تو گر چاشت را دست یازی به جام
و گر نه خورند ای پسر بر تو شام
You should not have any ally in the world
Without harm and with truth as your ally
نباید ز گیتی ترا یار کس
بیآزاری و راستی یار بس
Then Iraj the famous looked
At his kind, pure, and fortunate father
نگه کرد پس ایرج نامور
برآن مهربان پاک فرخ پدر
He responded, 'O king
Look at the turning of time
چنین داد پاسخ که ای شهریار
نگه کن بدین گردش روزگار
That passes over us like the wind
Why should a wise man grieve
که چون باد بر ما همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
It withers the rosy face
And darkens the bright-souled sight
همی پژمراند رخ ارغوان
کند تیره دیدار روشنروان
It begins with treasure and ends with suffering
After suffering, leaving this transient place
به آغاز گنج است و فرجام رنج
پس از رنج رفتن ز جای سپنچ
When the bed is made of soil and the pillow of brick
Why should a tree be planted today
چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت
That no matter how much the wheel passes over it
Its body drinks blood and bears the fruit of vengeance
که هر چند چرخ از برش بگذرد
تنش خون خورد بار کین آورد
The Lord of the sword, throne, and ring
Has seen many like us and the earth will see many more
خداوند شمشیر و گاه و نگین
چو ما دید بسیار و بیند زمین
From those noble crowned ones of the past
They did not see enmity in their customs
از آن تاجور نامداران پیش
ندیدند کین اندر آیین خویش
If the king's command allows
I will not let the bad times pass in evil
چو دستور باشد مرا شهریار
به بد نگذرانم بد روزگار
I do not need the crown, throne, and cap
I will go before them running without an army
نباید مرا تاج و تخت و کلاه
شوم پیش ایشان دوان بیسپاه
I will tell them, 'O my noble ones
Just as my body and soul are dear to me'
بگویم که ای نامداران من
چنان چون گرامی تن و جان من
Do not hold a grudge and do not seek enmity
Without reason from the king of the earth
به بیهوده از شهریار زمین
مدارید خشم و مدارید کین
Do not place so much hope in the world
Look at what misfortune befell Jamshid
به گیتی مدارید چندین امید
نگر تا چه بد کرد با جمشید
In the end, he also left the world
He did not keep his crown, throne, and belt
به فرجام هم شد ز گیتی بدر
نماندش همان تاج و تخت و کمر
At the end of the matter, we will all
Have to taste the bad times
مرا با شما هم به فرجام کار
بباید چشیدن بد روزگار
I will bring their spiteful hearts to this
More fitting than to bring enmity
دل کینه ورشان بدین آورم
سزاوارتر زانکه کین آورم
The king said to him, 'O wise son
Your brother seeks battle and you seek peace'
بدو گفت شاه ای خردمند پور
برادر همی رزم جوید تو سور
I must remember these words
Light does not come from the moon by surprise
مرا این سخن یاد باید گرفت
ز مه روشنایی نیاید شگفت
A wise answer is fitting from you
Your heart chose the love of their alliance
ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزید
دلت مهر پیوند ایشان گزید
But when a soul becomes worthless
The wise one places it in the dragon's breath
ولیکن چو جانی شود بیبها
نهد پر خرد در دم اژدها
What will come to him but biting poison
For this is his portion from creation
چه پیش آیدش جز گزاینده زهر
کش از آفرینش چنین است بهر
O son, if this is your decision
Prepare your affairs and arrange your place
ترا ای پسر گر چنین است رای
بیارای کار و بپرداز جای
Command a few servants from the army
Order them to accompany you on the way
پرستنده چند از میان سپاه
بفرمای کایند با تو به راه
Now I will write a letter from my aching heart
And send it to that assembly
ز درد دل اکنون یکی نامه من
نویسم فرستم بدان انجمن
So that I may see you healthy again
For my soul is brightened by seeing you
مگر باز بینم ترا تن درست
که روشن روانم به دیدار تست