Zahhak

ضحاک

Section 1: When Zahhak became the ruler of the world

بخش ۱: چو ضحاک شد بر جهان شهریار

Section 2: It was such that every night two young men

بخش ۲: چنان بد که هر شب دو مرد جوان

Section 3: When forty years remained of his time

بخش ۳: چو از روزگارش چهل سال ماند

Section 4: A long time passed in this

بخش ۴: برآمد برین روزگار دراز

Section 5: Zahhak did not get tired of that search

بخش ۵: نشد سیر ضحاک از آن جست جوی

Section 6: When he passed from that to Fereydun, two eights

بخش ۶: چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت

Section 7: It was such that for Zahhak, day and night

بخش ۷: چنان بد که ضحاک را روز و شب

Section 8: Fereydun raised his head to the sun

بخش ۸: فریدون به خورشید بر برد سر

Section 9: When he came near the Arvand River

بخش ۹: چو آمد به نزدیک اروندرود

Section 10: The talisman that Zahhak had created

بخش ۱۰: طلسمی که ضحاک سازیده بود

Section 11: If the country was empty of Zahhak

بخش ۱۱: چوکشور ز ضحاک بودی تهی

Section 12: Zahhak the world-ruler from that talk

بخش ۱۲: جهاندار ضحاک ازان گفت‌گوی