Ghazal No. 272: The singer sang in the morning with your love, and we came

غزل شماره ۲۷۲: حداء الحادی صباحا بهواکم فاتینا

آواز ساربان صبحگاهی با هوای شما ما را آورد

آهوان حسود ما را از شما بازداشتند، اما ما نپذیرفتیم

حداء الحادی صباحا بهواکم فاتینا

صدنا عنکم ظباء حسدونا فابینا

و در آستان شما، زیبارویان خجولی را ملاقات کردیم

پس با ناز و عشوه عاشق شدیم، آن‌ها ما را اسیر کردند و ما آن‌ها را

و تلاقینا ملاحا فی فناکم خفرات

فتعاشقنا بغنج فسبونا و سبینا

روزی سرزنش‌کننده از سر نصیحت ما را از هوای شما بازداشت

که از هوای شما بترسند، پس شنیدیم و نافرمانی کردیم

عذل العاذل یوما عن هواکم ناصحیا

ان یخافوا عن هواکم فسمعنا و عصینا

و شما را ماهانی در آسمان‌های بلندمرتبه دیدیم

پس مانند ستارگان در نور شما پنهان شدیم و هدایت یافتیم

و رایناکم بدورا فی سماوات المعالی

فاستترنا کنجوم بضیاکم و اهتدینا

ماه ما مانند خطیبی بود که در روز عید به ما امامت کرد

پس دور ماه صف بستیم و در نماز به او اقتدا کردیم

بدرنا مثل خطیب امنا فی یوم عید

فاصطفینا حول بدر فی صلوه اقتدینا

از جمال یوسف مدهوش شدیم، سپس به خود آمدیم

پس دیدیم که جام‌های شراب مانند خون در دست ماست

فدهشنا من جمال یوسف ثم افقنا

فاذا کاسات راح کدماء بیدینا

پس بدون دهان نوشیدیم و بدون روح مست شدیم

پس بدون سر فخر کردیم و بدون پا سیر کردیم

فبلا فم شربنا و بلا روح سکرنا

فبلا راس فخرنا و بلا رجل سرینا

پس بدون بینی بوییدیم و بدون عقل فهمیدیم

و بدون دهان خندیدیم و بدون چشم گریستیم

فبلا انف شممنا و بلا عقل فهمنا

و بلا شدق ضحکنا و بلا عین بکینا

خداوند زمانی را نورانی کند که وصال، امان ما بود

و خداوند مکانی را سیراب کند که در آن با محبوب دیدار کردیم

نور الله زمانا حازنا الوصل امانا

و سقی الله مکانا بحبیب التقینا

و از شراب مستی با قوام نوشیدیم

در نشست و برخاست، پس ظاهر شدیم و پنهان شدیم

و شربنا من مدام سکر ذات قوام

فی قعود و قیام فظهرنا و اختفینا

پس شاخه مجد را تکان دادیم و خرمای وجد را پراکندیم

پس دیدیم که ما مست هستیم، پس شروع کردیم و برگزیدیم

فهززنا غصن مجد فنثرنا تمر وجد

فاذا نحن سکاری فطفقنا و اجتبینا