Ghazal 76: In this world, I have no refuge except your threshold

غزل شماره ۷۶: جز آستان توام در جهان پناهی نیست

Except your threshold, in the world I have no refuge

My head has no place of reference except this door

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

When the enemy draws sword I throw down my shield

For our sword is nothing but a lament and a sigh

عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم

که تیغ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

Why should I turn my face from the tavern's street

For better than this in the world there's no custom and path

چرا ز کوی خرابات روی برتابم

کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست

If time sets fire to my life's harvest

Say 'burn' for to me it's not worth a straw

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر

بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

I'm the slave of that straight cypress's intoxicated narcissus

Who from pride's wine has no glance for anyone

غلام نرگس جماش آن سهی سروم

که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست

Don't seek to harm and do whatever else you wish

For in our law there's no sin other than this

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

Go with reined horse O king of beauty's realm

For there's no road where there isn't a justice-seeker

عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن

که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

As I see traps on the path from all sides

Better than the protection of their tress I have no refuge

چنین که از همه سو دام راه می‌بینم

به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

Don't give Hafez's heart's treasury for tress and mole

For such works are not the limit of every black thing

خزینه دل حافظ به زلف و خال مده

که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست