No. 32: Your love is not trivial to be cast out from the heart. *(Attributed to several poets)

شماره ۳۲: عشقت نه سرسری‌ست که از دل به در شود - مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر شود *(منتسب به چند نفر)

Your love is not superficial to be cast out of my heart

Your affection is not temporary to settle elsewhere

عشقت نه سرسری‌ست که از دل به در شود

مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر شود

Your love is within me, and your affection in my heart

It came with my milk and will depart with my soul

عشق تو در درونم و مهر تو در دلم

با شیر اندر آمد و با جان به در شود

The pain of love is such that in its remedy

The more you try, the worse it becomes

دردی‌ست درد عشق که اندر علاج آن

هرچند سعی بیش نمایی بَتَر شود

Now I am the one in this city every night

Whose cries rise to the pinnacle of the heavens

اینک یکی منم که در این شهر هر شبی

فریاد من ز ذَروهٔ افلاک بر شود

Even if I shed my tears into Zayandeh Rud

The fields of Iraq will be watered in a single day

با آنکه گر سرشک فشانم به زنده‌رود

کشت عراق جمله به یک روز تر شود

One day, my tears won't suffice for my sorrow

Unless my eye is aided by the blood of my liver

روزی به خرج غم نکند اشک من وفا

گر دستگیر دیده نه خون جگر شود

Your response is bitter, but what does it matter to me?

With your hand, it passes and turns to sugar on your lips

تلخ است پاسخ تو ولیکن مرا چه غم

با دست، بگذرد به لبانت شکر شود

Praise be to God that my heart is not your hair

To be disheveled by every passing breeze

مِنَّت خدایْ را که دل من نه زلف توست

تا هر نفس به بادی زیر و زبر شود

One cannot distinguish the hair of your waist from the hair of your locks

When your waist encircles you like a ring

نتوان شناخت موی میانت ز موی زلف

گاهی که همچو حلقه به گردت کمر شود

If the memory of your lips reaches the pen's tongue

It turns to honey, and the pen becomes sugarcane

یاد لب تو گر برود بر زبان کلک

گردد مدام شهد و قلم نیشکر شود

The rose would be musk-scented if it carried your hair's fragrance

If for one night it accompanies the morning breeze

گل مشک ریز باشد اگر بوی زلف تو

یک شب به لطف همره باد سحر شود

Yesterday, within your locks, I saw the face of the beloved

In a form that the moon's circumference became its knot

دی در میان زلف بدیدم رخ نگار

بر هیئتی که عقده محیط قمر شود

I said, shall I begin with a kiss? She said, no

Wait until the moon exits Scorpio

گفتم که ابتدا کنم از بوسه؟ گفت نه

بگذار تا که ماه ز عقرب به در شود

I asked, how many ways shall I explain before you?

If your heart inclines to virtue and art

گفتم که چند گونه به پیشت بیان کنم

گر میل خاطر تو به فضل و هنر شود

She said, what is this habit of yours, from morning till night

That your idle chatter gives me a headache

گفت این چه عادت است که هرروز تا به شب

از هرزه گفتن تو مرا درد سر شود

You bring virtue and art as gifts to the beloved

But what kind of man behaves like a fool this way?

فضل و هنر به تحفهٔ معشوق می‌بری

خود مرد کی بود که بدین گونه خر شود

Gold is what turns your deeds into gold, but

This too depends on your fortune, if it ever happens

زر باشد آنکه کار تو چون زر کند ولی

این هم به طالع تو همانا اگر شود

The state of this servant's poverty is such

That even the ruler of the world will hear of it

احوال بی‌نوایی بنده بر این نسق

چندان بود که صدر جهان را خبر شود

O soul of the world, the generous one, Mir-e-Izz-e-Din

Whose servitude makes even the heavens significant

جان جهان جهانِ کرم میر عزّ دین

کز بندگیش کار فلک معتبر شود