Hekayat 15 from Golestan of Saadi

Posted on September 06, 2024 by @hamed 4 0

English Translation for Hekayat

One of the ministers was dismissed and joined the circle of dervishes. The blessing of their company influenced him, and he found peace of mind. The king once again favored him and offered him a position. He declined, saying, “Dismissal is better for the wise than engagement.”

Those who sit in the corner of safety, Have closed the mouths of dogs and people. They have torn up paper and broken pens, And have escaped the grasp of critics.

The king said, “Surely, we need a wise person to manage the affairs of the kingdom.” He replied, “O king, the sign of a wise person is that he does not engage in such matters.”

The phoenix is superior to all birds, Because it eats bones and does not harm creatures.

They asked the lynx, “Why did you choose to accompany the lion?” He replied, “To eat the remains of his prey and live under the protection of his strength from enemies.” They said, “Now that you are under his protection and acknowledge his favor, why don’t you come closer to be among his close companions and be counted among his loyal servants?” He replied, “I am still not safe from his wrath.”

If a fire-worshipper lights a fire for a hundred years, If he falls into it for a moment, he will burn.

It happens that a courtier of the king gains gold and sometimes loses his head. The wise have said, “One should be cautious of the changing nature of kings, for they may be offended by a greeting at one time and bestow a robe of honor for an insult at another. Excessive jesting is the art of courtiers and the fault of the wise.”

Maintain your dignity and composure, Leave playfulness and jesting to the courtiers.

 

متن حکایت

یکی از وزرا معزول شد و به حلقهٔ درویشان درآمد. اثر برکتِ صحبتِ ایشان در او سرایت کرد و جمعیّتِ خاطرش دست داد. مَلِک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود. قبولش نیامد و گفت: معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی.

آنان که به کنجِ عافیت بنشستند

دندانِ سگ و دهانِ مردم بستند

کاغذ بدَریدند و قلم بشکستند

وز دستِ زبانِ حرف‌گیران رستند

ملک گفتا: هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیرِ مملکت را بشاید. گفت: ای ملک نشانِ خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.

همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد

سیه‌گوش را گفتند: تو را ملازمتِ صحبتِ شیر به چه وجه اختیار افتاد؟ گفت: تا فضلهٔ صیدش می‌خورم و ز شرِّ دشمنان در پناهِ صولتِ او زندگانی می‌کنم. گفتندش: اکنون که به ظلِّ حمایتش در آمدی و به شکرِ نعمتش اعتراف کردی، چرا نزدیک‌تر نیایی تا به حلقهٔ خاصانت در آرد و از بندگانِ مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بَطْشِ او ایمن نیستم.

اگر صد سال گَبْر آتش فروزد

اگر یک دم در او افتد بسوزد

افتد که ندیم حضرتِ سلطان را زر بیاید و باشد که سر برود و حکما گفته‌اند: از تلوّنِ طبعِ پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند و آورده‌اند که ظرافتِ بسیار کردن هنرِ ندیمان است و عیبِ حکیمان.

تو بر سرِ قدرِ خویشتن باش و وقار

بازیّ و ظرافت به ندیمان بگذار