Hekayat 20 from Golestan of Saadi

Posted on September 06, 2024 by @hamed 2 0

English Translation for Hekayat

I heard of a heedless man who destroyed the homes of the subjects to fill the king’s treasury, unaware of the wise saying: “Whoever offends God, the Almighty, to win the hearts of people, God will set those very people against him to ruin his life.”

The burning fire does not do to wild rue, What the smoke of a sorrowful heart does.

It is said that the lion is the king of all animals, and the donkey is the most despised. Yet, a burden-bearing donkey is better than a man-eating lion.

The poor donkey, though lacking in intelligence, Is valued because it carries burdens. Oxen and donkeys that carry loads, Are better than people who cause harm.

Returning to the story of the heedless minister, the king discovered his immoral behavior through various signs. He tortured and punished him in many ways until he killed him.

The king’s satisfaction is not achieved, Until you seek the hearts of his servants. Do you want God to bless you? Do good to God’s creatures.

It is said that one of the oppressed passed by him in his ruined state, reflected on his condition, and said:

Not everyone who has the strength of a position, Can unjustly consume the wealth of the people. You can swallow a large bone, But it will tear your stomach when it gets stuck.

The wicked oppressor does not remain, But the curse upon him endures.

متن حکایت

غافلی را شنیدم که خانهٔ رعیت خراب کردی تا خزانهٔ سلطان آباد کند؛ بی‌خبر از قول حکیمان که گفته‌اند: هرکه خدای را -عَزَّوَجَلَّ- بیازارد تا دلِ خلقی به دست آرد خداوند، تعالیٰ، همان خلق را بر او گمارد تا دَمار از روزگارش برآرد.

آتشِ سوزان نکند با سپند

آنچه کند دودِ دلِ دردمند

سَرِ جملهٔ حیوانات گویند که شیر است و اَذَلِّ جانوران خر. و به‌اتّفاقْ خرِ باربر بِهْ که شیرِ مردم‌دَر.

مسکین‌خر اگر چه بی‌تمیز است

چون بار همی‌بَرَد عزیز است

گاوان و خرانِ باربردار

بِهْ ز آدمیانِ مردم‌آزار

باز آمدیم به حکایت وزیرِ غافل. مَلِک را ذمائِمِ اخلاق او به قرائن معلوم شد؛ در شکنجه کشید و به انواعِ عقوبت بکشت.

حاصل نشود رضایِ سلطان

تا خاطرِ بندگان نجویی

خواهی که خدای بر تو بخشد؟

با خلقِ خدای کن نکویی

آورده‌اند که یکی از ستم‌دیدگان بر سر او بگذشت و در حالِ تباهِ او تأمّل کرد و گفت:

نه هرکه قوّتِ بازویِ منصبی دارد

به سلطنت بخورد مالِ مردمان به گزاف

توان به حلق فرو بردن استخوانِ درشت

ولی شکم بدَرَد چون بگیرد اندر ناف

نمانَد ستم‌کارِ بدروزگار

بماند بر او لعنتِ پایدار