Hekayat 24 from Golestan of Saadi

Posted on September 06, 2024 by @hamed 3 0

English Translation for Hekayat

The king of Zozan had a nobleman who was generous and well-regarded, serving everyone kindly in person and speaking well of them in their absence. However, the king was displeased with one of his actions, confiscated his property, and punished him. The king’s officers, acknowledging the nobleman’s past generosity, treated him kindly during his imprisonment and did not subject him to harsh treatment.

If you seek peace with an enemy, whenever he criticizes you behind your back, praise him to his face. The troublemaker’s final words pass through his mouth; if you do not want his words to be bitter, make his mouth sweet.

The nobleman fulfilled part of the king’s demands but remained in prison for the rest. It is said that one of the neighboring kings secretly sent him a message, stating that the kings of that region did not appreciate such a noble person and had dishonored him. If the esteemed one, may God hasten his release, would consider coming to us, we would make every effort to honor him, and the dignitaries of this land are eager to meet him. We await your response.

The nobleman, aware of the danger, wrote a brief reply as he saw fit and sent it. One of the king’s attendants learned of this and informed the king that the imprisoned nobleman was corresponding with the neighboring kings. The king became agitated and ordered an investigation. They captured the messenger and read the letter, which stated:

The good opinion of the great ones exceeds our merit, and the honor of acceptance that they have bestowed upon me cannot be reciprocated, as I have been nurtured by the bounty of this household and cannot be unfaithful to my benefactor for a minor grievance, as it is said:

Forgive the one who has shown you kindness, Even if he wrongs you for a lifetime.

The king admired his loyalty and granted him gifts and wealth, apologizing for having wronged him without cause. The nobleman replied, “O Lord! In this situation, I do not see any fault in you. It was God’s decree that this misfortune should befall me, and it is better that it came through you, who have shown me past kindness and favor.” The wise have said:

If harm comes to you from people, do not be upset, For neither comfort nor pain comes from people. Know that both friend and foe are under God’s control, Though the arrow passes through the bow, the wise see the archer.

متن حکایت

ملِکِ زوزَن را خواجه‌ای بود کریم‌النَّفْسِ نیک‌محضر که همگنان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی. اتفاقاً از او حرکتی در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد؛ و سرهنگانِ ملِک به سوابقِ نعمتِ او معترف بودند و به شکرِ آن مُرتَهَن. در مدّت تَوْکیل او رِفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی.

صلحِ با دشمن اگر خواهی، هر گه که تو را

در قفا عیب کند، در نظرش تحسین کن

سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را

سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن

آنچه مَضمونِ خِطابِ ملِک بود از عهدهٔ بعضی به در آمد و به بقیّتی در زندان بماند. آورده‌اند که یکی از ملوکِ نواحی در خُفْیَه پیامش فرستاد که ملوکِ آن طرف قدرِ چنان بزرگوار ندانستند و بی‌عزّتی کردند. اگر رایِ عزیزِ فلان، اَحْسَنَ اللهُ خَلاصَهُ، به جانب ما التفاتی کند، در رعایت خاطرش هر چه تمام‌تر سعی کرده شود و اعیانِ این مملکت به دیدار او مُفْتَقِرند و جواب این حرف را منتظر.

خواجه بر این وقوف یافت و از خطر اندیشید و در حال جوابی مختصر، چنان که مصلحت دید، بر قَفای ورق نبشت و روان کرد. یکی از متعلّقان واقف شد و ملِک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرمودی با ملوکِ نواحی مراسله دارد. ملک به‌هم برآمد و کشفِ این خبر فرمود. قاصد را بگرفتند و رِسالت بخواندند. نبشته بود که:

حسنِ ظنِّ بزرگان بیش از فضیلتِ ماست و تشریفِ قبولی که فرمودند بنده را امکانِ اجابت نیست، به حکمِ آن که پروردهٔ نعمت این خاندان است و به اندک‌مایه تغیّر با ولی‌نعمت بی‌وفایی نتوان کرد، چنان که گفته‌اند:

آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی

عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی

ملک را سیرتِ حق‌شناسی از او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید و عذر خواست که: خطا کردم تو را بی جرم و خطا آزردن. گفت: ای خداوند! بنده در این حالت مر خداوند را خطا نمی‌بیند. تقدیرِ خداوند، تَعالیٰ بود که مر این بنده را مکروهی برسد، پس به دست تو اولی‌ٰتر، که سوابقِ نعمت بر این بنده داری و اَیادیِ منّت. و حکما گفته‌اند:

گر گزندت رسد ز خلق مرنج

که نه راحت رسد ز خلق نه رنج

از خدا دان خلافِ دشمن و دوست

کاین دلِ هر دو در تصرّفِ اوست

گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد

از کمان‌دار بیند اهلِ خرد